شکوفه گیلاسم امیر مهدی جانشکوفه گیلاسم امیر مهدی جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره
یاس سفیدم محمد طاها یاس سفیدم محمد طاها ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

اولین شب احیا

اولین شب احیای امیر مهدی:اولین باری که گل پسر مامان شب احیا داشت من بخاطر اینکه گل پسر خیلی کوچک بود مراسم در خانه گرفتم و مسجد نرفتم قران رو سر عزیزم گذاشتم امیر ان شب خیلی پسمل گلی بود و من راحت احیا گرفتم.         ...
31 تير 1391

رمضان

                                                              کاش در اين رمضان لايق ديدار شوم سحري با نظر لطف تو بيدار شوم کاش منت بگذاري به سرم مهدي جان تا که همسفره تو لحظه افطار شوم            فرارسیدن ماه رمضان مبارک  ...
31 تير 1391

سالگرد ازدواج

                                                                        فردا یعنی 28 تیر سومین سالگرد عقد من و محمده و دوم مرداد سومین سالگرد ازدواج من ومحمده و من از الان اونو به همسر عزیزم تبریک میگم و خوشحالم که همسر خوبی مثل اون دارم واز خدا میخوام که سالها سایه اش بالای سر من و پسر طلا باشه . محم...
28 تير 1391

امیر بی معرفت!

دیروز بعد از اتمام شیفت تصمیم گرفتم با سرویس بیا م خانه دفعه قبل که اینکارو کردم نمیدونم چطور شد امیر از سرویس ترسید اینقدر گریه کرد که حد نداشت با خودم گفتم اگه خواست گریه کنه پیاده میشم واییی حالا نه از اون دفعه نه از این دفعه این بار همش میخواست بره وسط سرویس در حال حرکت و بدو بدو کنه منم از ترس اینکه مبادا بیافته باید میرفتم دنبالش جلوی پرسنل ابروم رفت همه به ما میخندیدند اخرش دوستم سمانه گفت سوده جون تو از این به بعد با همون اژانس بیایی راحت تری ! خدا رو شکر یکی از گلهای شمعدانی که کشیده بود بیرون خودشو دوباره گرفته ولی بقیه از بین رفتند از وقتی بابایی از تهران برگشته همش میخواد با باباش بره دده فکر میکنه دوباره بابایی میره تنها میشه دی...
25 تير 1391

دسته گلهای عسل مامان

                       پسر نازنینم مامان یک وبلاگ دیگه درست کرده درباره خاطرات پرستاری اش وقتی بزرگ شدی و بخوانی برات جالب خواهد بود عزیز دل مامان مامان طبق معمول امشب هم شبکاره دوباره دلم بر ات تنگ میشه نفسم وایی اگه بگم دیروز چه کار بدی کردی رفتی تو بالکن و تمام گلهای قشنگ شمعدونی را که تو وقتی که هنوز بدنیا نیامده بودی به اسم خودت کاشتم از ریشه در اوردی البته من دوباره گذاشتمشون تو خاک انشاالله که ریشه بدهند وگرنه خیلی حیف میشه نمیدونم چرا اینقدر شیطونی اون از لب تاب این هم از گلدون تا اوردمت تو خونه رفتی قمقمه ابتو اوردی یک ذس...
22 تير 1391

تهران

        بابا فردا شب باید بره تهران مامان فردا شب شبکاره طفلک امیر مهدی       خدا رو شکر حالش بهتر شده من شنبه امتحان دارم خیلی استرس دارم 20 هم نتیجه امتحان علوم پزشکی را میدن همینجور امتحان پشت امتحان!        ...
19 تير 1391

سرماخوردگی2

بالاخره امیر هم سرما خورد هر چقدر مواظب بودم نشد از دیشب تب کرد تا صبح پاشویه اش دادم امروز هم دوباره تب داشت کسل و بی اشتها بود الهی برای گل پسرم بمیرم توت فرنگی مامان امروز خیلی مریضه همش میگه تاب تاب عبا(عباسی) یعنی رو تابش سوارش کنم تاب تابش بدم عاشق تاب تاب و اتل متله من مرتب باید باهاش اتل متل بازی کنم!فردا هم اخرین روز مرخصی منه و پس فردا شبکارم خدا کنه امیرم زودتر خوب بشه تا خیالم راحت باشه دوباره دلم براش تنگ میشه دلم میخواد لحظه لحظه زندگیمو با امیر باشم خدایا نمیدانم چرا اینقدر عاشقشم وقتی حالش خوب بشه میبرمش بیرون یک تفنگ بزرگ براش میخرم اخه تفنگ خیلی دوست دتره همش تفنگ کوچکشو دستش میگیره و سوار ماشین پلیسش میشه قربونش برم از ...
18 تير 1391